20071101

جِر

لبام شدن قدر چي كم كوچيك بودن دو برابر شدن، تقصير كي بود دانا بمان؟ ماه رنگ پريده قرار بود امشب ساعت يك ربع مونده به ده خودكشي كنه، قسم خورد به روح فروغ فرخزاد بعد قسمش و شكوند مي خواست با تيغ تو حموم خود كشي كنه، دانا بمان هر كاري مي كني بكن فقط دل مشكان، اين دل اولن پاره شدنيست يا جر مي خورد يا مي ماند بزرگواره من، ديشب نه تا سيگار كشيديم به يمن اين شب درد. تنهايي، ديوانه وار به رقص وا مي دارد، تني خسته از، استفراغ

*فكر ميكنم ويش سيگار مي كشه يا كشيده خيلي مدعي بود كه تو سه سال دوستي يك بار هم تن هم رو احساس نكردن ولي اون ديوانست عشق و مقدس مي مونه مثل بعضي از دانا بمان ها دنبال عشق نيست منتظر عشق