20071220

گفتم: فلان تومن

شب یلدا، مرا به یاد گیسوان تو می اندازد، از کلام شما خسته شدم، آری تو، تویی که نیستی در عین هستی. مهم نیست سکوت کن، زنگوله ی انسان ها بر گردنشان، سر کشی می کندد و خود را برای جشن فرنگی آماده عید خارجی ها، نوروزمان کو؟ یلدایتان سپید نشود گاهی؟ آری رنگ می زنند به چه ماهی؟ رنگ ماه طلایی؟ با تلسکوپ ببینید می فهمید از آن دختری که در اِوین هم اعدام می شود مظلوم تر و بی گناه تر است، سیاسی نبود که سخنم عرفان داشت ماه و اعدامی. گریه ام می گیرد منی که قول داده ام نشوم عاشق در شرف والدین شدنم!! دیروز یه بابایی اومده بود جلوی در می گفت دروغ می خریم، گفتم: چند؟ گفت: هرچند که خودت بخواهی. گفتم: فلان تومن گفت هنوز یاد نگرفتی که پیش درغ گو دروغ نگویی