20080229

چارلی چاپلین



































معشوق من به خاک نخواهد خفت معشوق من بر بلندای ابر خواهد ماند، خواهد بارید باران شود حتمن، می خندید از درون دلش خسته ازین نامردمی ها، از این خیانت ها، کشتار ها، صلب آزادی، مرگ صداقت و کفران بوسه، از این برهنه بازار که خود می دانند عریانیشان حکم نیستشان دارد جز عده ای کم، که آن ها نخواهند بود راضی ازین اوضاع، چارلی عزیز من، ای تهفه ی بازار دنیا، ای پیغامبر ساده گی ای تمام دنیای افکار من آکنده از یک تلخ لبخنده تو، رفتی و فراموش؟ نه تو هستی عزیزم مثل، مثل چارلی چاپلین که وصیت نامش به دخترش دنیارُ بیشتر از مواعظ کاتولیک های بریتانیا و راهبه های هندی، و هزاران شیخ اسلامی، بیشتر از هر یهودیه واعظ، بیشتر از معلم دینیه ما، مرا به فکر خوب بودن فرو داشت، صادق بودن، صبور بودن، ولبخندی که هیچ کس جز خدایت نمی داند، جمعه ها در دنیای ما، هوا گرفته است، جمعه ها سیگار هم نمی چسبد و دوستانی که اهل مایع خوری هم هستند می دانند که حالش نخواهد بود، حتی نوشتن هم سنگین است، در زمانه ی ما خوابی که نه خواب است نه بیداری، بسیار می چسبد، راستی توبه های هفته گی هم می چسبد یا گرفتن یک کتاب یا خواندن خاطرات دیگران یا فکر کردن به اینکه چه خوب بود من نبودم! ما یه شاعر داریم خیلی باحاله آخره مرداست البته خیلی آدمای گنده زیاد داریم که فقط مجسمه شون هست یا تو کتاب درسیایی که فرو می کنن تو حلقوممون و بیشتر حرف بزنیم می اندازنمون تو انباری تا سوسکا بخورنمون، حکیم و ریاضی دان و منجم خیام بزرگوار می دونی، می دونم خوندی همه ی اینارُ می دونم شاید تو اون دنیا دارین با هم داستان می نویسین تا آدم خوبا میان اونجا لذت ببرن و شما پیش خدا عزیز تر بشین، راستی بهشتی در کار هست یا همممون ول معطلیم مشروب نخور کسی رو نکش واقعیه، اگه هست بگو ما جهنم می خوام یکم این عدالت تو این زمین اجرا بشه، آهان می خواستم شعر بخونم# گر من ز میِ مُغانه مستم، هستم# گر عاشق و رند و می پرستم، هستم# هر طایفه ای ز من گمانی دارد# من زان خودم چنان که هستم، هستم## خداییش خونده بود برات، اما معرفتیا خواستی ضایع نشم گفتی؟ بغضم گرفته عکسات رو می بینم، چند وقت پیش یه دختره کشته شد تو دسشویی عمومیه پارک با زور برهنش کردن از شدت خون ریزی مُرد خودتم که می دونی چی می گم، تو چرا گریه می کنی، گریه نکن حاجی من نوکرتم، تازه یه مرده که زن داره خانومشم آبستن از دوستم خواستگاری کرده، این ازون خنده ها بودا که ملت فکر می کنن چه خوشی خوشبحالش می گن، عزیز تو فلسطین تو عراق نمی دونی چه خبره، باشه نمی گم پس روزنامه ها صبح به صبح جلو دره بهشته، نه بابا! خدا همه چی رو نشون می ده بدون سانسور؟ جان حاجی گریه می کنه؟ بگو به جانه استفراغ، خدا شبا پا می شه گریه می کنه، چونشم می لرزه؟ بمیرم چی میکشه چی می کشین، بیشتر از همه دلش برای دخترایی می سوزه که باباهه با هزار زحمت بزرگ می کنه می ره بیرون... باشه باشه موضوع عوض، چارلی جونم نمی دونی چه قد حالم بد شده، خیلی دوستت دارما گریه نکن دیگه بخند جون من، باشه می رم، بیا اینم در آقا