20080219

هنوزم كه هنوزه

هوا بد نيست، بارون اومد يكم روحمون تازه شد، رنگ چشمامون آبي شد، نه ازون آبي هاي عاميانه ازون ها كه كسي به جز عده اي خاص نمي فهمن، كسي بود كه پس از پنج سال ازواج هنوز مي رفت جلوي دبيرستان هاي دخترانه شماره مي داد، تنها فرقش اين بود كه ريش هاش كامل شده بود، مي گن شايد چيزي هم مي كشه، يك چيزه سنتي مثل كراك يا شيشه، به دور از پرچمداري از خيالات، كسي ديگر هم بود كه بود، يه دختري هم بود كه معروف بود براي من به كفش سبز نمي دونم ولي انگار داره يه جوري مي شه يه جوري كه نمي دونم خوب هست يا بد، خيس گل هم تو خارج از ميهن تنهايي مي ره كنسرت، تنهايي را عشق است خوب حال اوست، نمي دونم ولي خدا كنه زياد اوضاع بدتر ازين نشه به زودي مي خوام خصوصي راجع به عشق بنويسم كه خيلي ها از شنيدنش استفراغ مي كنن ولي عشق كوته نيست بعدن راجع بهش مي شه حرف زد، نماشنامه هاي سايه آباد و به نام خداي هركسي هم شايد تكميل بشه گرچه خوب نشد، سوزن هم داره قطور تر ميشه و درد آور تر، يه نفرم گوشه ي دنيا داره براي يه كاري خودش مي فروشه، البته عجيب نيست و باز مي گم تنها چيزي كه تو اين زمونه و نه در اين مملكت! عجيبه اينه كه چيزي عجيب نباشه









قدمت اين عكس زياد نيست يه شب برفي بود زديم بيرون من و تنهايي و شكلات بد نشد، فقط دو تا عشق زميني كم داشت، بدرود تا درودي پُر سود