20071130

نه نه ی الهه

داشتیم نگاه می کردیم که نه نه ی الهه اومد. گفت چه قد به این نگاه می کنی. ما که سواد نداریم ولی چشات اذیت می شن. هیچی بهتر از سلامتی نیست و از همین حرف ها، خُب انقدر به این نگاه می کنی این دنیا تو داری، به قرآن نگاه کن، ماز بخون، قرآن سلامتی می ده، من که سواد ندارم تو می دونی، گفت ببین ممد دایی یکم مریض، دکتر گفته بود چرا رانندگی نمی کنی گفته بود من فلان بیماری و دارم، دکتر ناراحت شده بود ممد دایی خندش گرفته بود، تو همین حرف ها بود، خاطرش عزیزِ. ویش تهدید می کنه. می گه اگه یک بار دیگه فلان و فلان، آخه گُلی چرا الکی می خندی و فحش میدی خودتم یه چیز و خوب می دونی. ماه رنگ پریده در دسترس نیست می نویسه در بطلان گاه قهر آلوده و سرمست و سرخوش یادش باد پر از دلهره و فریاد. درخت توت شاید یک بازیگر حرفه ای و بیمار باشه دم دمی مزاج مثل گربه و نه به اون زیبایی صد البته، گلدونم دیگه لب پنجره نیست، مشوش نباش ای دل که فرقی نیست میان و آب و باده، دانا بمان گریه می کنه هنوزم که هنوز مثل یک انسان بی خدا نا امید و ملول از این بازی، همچنان خجول عزیزه من اتفاق می اُفته زندگی همش همینه اتفاق پشت اتفاق در مراوده با دیگری بی خود از شعشعه ی روزگار بخند از اشک



















عکس از سایت محسن نامجو