20071016

دم دمی مزاج

مگه مجبور بودی بعد این همه وقت زنگ بزنی بگی صداتون عوض شده، بگی یه جوری شدین، تو هم بعد یه عمر چار تا سیگار نذاری گوشه ی لبت و های های به به غلط اضافی فکر کنی. گفتی تموم اون بی نوا هم که گفت باشه اما چرا؟ پس چرا اینقدر تلاش کردین؟ بیجا کردی گفتی عاشق و معشوق نباید به هم برسن، تو که دیدی یه سگ سرطانی اومد جلوتون دراز کشید، حالا میگی نوشته هام رو هنوز دارین؟ معلوم می گه نه؟ اما نمی دونم چرا این و دروغ گفت، آخرشم گفت بابام اومد می شه قطع کنیم؟ زرشک بمیر دم دمی مزاج، می دونم استفراغ می خوای کنی، فقط تو آینه استفراغ کن