20071205

مُخبر

ویش، بغض تو گلوش بود. خسته بود به پوچی رسیده بود اما هنوز دیوانه و مغرور، سیگار هم می کشد یک بار، عجیب هست نه مثل کسان دگر، صد البت نطق فرمودند که من به همه می گویم عجیب. تجاربشان را فرمودند داد زدند من بغض کردم. خود کشی نخواهد کرد. چون در این یک مورد گاو نیست. وجود دارد خودش را به خریت زده اُلاغ، ببخشید خر من بودم ویش گاو، از خدا خجالت می کشد. به پاکیش ایمان دارم اگر دانا بمانان بفهممند زیبایی درون صد افزون می کند ظاهر زیبای برون را. گلایه می کرد. چادری بودن خوب نیست مثلا" یکی از دوستان چادُریش راحت دست می دهد به هم جنسان من. و چه خوش گفت اون مرد عظیم. تن آدمی شریف است، به جان آدمیت نه چنین لباس زیباست نشان آدمیت. یه چیزی تو همین اوصاف. ماه رنگ پریده در شُرف تیمارستان است به گفته ی خودش. که فکر می کنم او هم کمتر از دیگران دیوانه نیست. با خودش مشکل دارد، سیگار دوست دارد و شنیدن آهنگ با صدای بُلند، گاهی هم در بطلان گاه، عرفان می گذارد به تاراج. نه نه ی الهه خسته بود دیشب یکم آهنگ گوش داد بعد رفت خُسبید یک لباس هم برای من بافت. البته شکافته اش را بافت، زیباترین نه نه ی دنیاست می خواهیم به سینما رویم اولین بارش است، نصیحت هم می کند و فکر می کنم فهمیده است که سیگار را برعکس می خورم. درخت توت در شُرف هم رنگ جماعت شو است. گلدان هم دیگر جلوی پنجره نیست هنوز هم به درخت دست می دهم. یکی از دوستان عاشق شده یا احساس گر به هر حال زیباست به مناسبت ادبیات جانانه و داش مشتیش، همین الآن هاست که جلو برود و بگوید: درون کاغذ 0912389.... به امید امیدواریتان