20071209

خوبِ خوب

چشمم ریز ریز خاک گرفته در آغوش، حوصله ی کسی هست که نیست. هم جنسان پی دانا بمان ها و جدیدن گاهی بر عکس، من احساس را بیان کردم و نفرتی زیاد، من دروغ گو؟ راست ؟ و یا هر پسوندی که به گو ختم می شود را دارم، من در انتظار یک شعر ناب بی تاب هستم می گردم به دنبال آوا ها صدا ها شاید کسی باشد که تنها صدایش را شنیدم و هیچ وقت نگذاشت، ویش می خواهد فردا بخواباند زیر گوش همجنس من چون به او پیشنهاد با هم بودن را داده گفتم نزن، گفت مهم نیست تو چی می گی اصلن به تو چه، گاو. ماشین داشت می رفت که خوردیم به درخت توت، حذف می شود از هستی من و می شود نیست. ماه رنگ پریده هنوز می پرسد خود کُشی بده؟ دیگر نتوانم گویم نه. دنیا ها فرق دارد مثلن نه نه ی الهه آخر خلافش این که چادُرش بوی گلاب نده، یا بهترین لباس هاش و با خودش نیاورده تا نماز بخونه، یکیم دلش گریه می خواد و می ترسه بغضش بغض یک عالم را بترکاند، روح الله هم خوبِ خوب