20071220

خداحافظِ قسمت اول

کمی سمت راست صورتم می خارد دیشب تا صبح نخوابیدم با منِ خودم حرف می زدم، دیشب با درخت که حرف می زدم گفتیم که یک تغییر در زندگی بدهیم و باید درخت با شاخه ی بلندش بگذارد در گوشم، ویش بعد از یک عمر کسی را دوست می دارد، یا عاشق می شود در آینده؟ خدا نگهدارش آنکه الگویه خوبی بود برای دانا بمان ها بود، خُب همه خاطره می شود دیگر از ابتدا مرا نشناخت باز هم نخواهد شناخت، گاو است. نه نه ی الهه در حال سفر به خانه ی خود است به زودی، من سیگار را ترک کردم به خاطره منِ خودم، زین پس دیگر نامی از کسی نیست تا جایی که باز در مخیله ی کوچکمان کسانی به زور خود را جا کنند، اوضاع بد نیست سرما خورده ام بسیار سخت، در شُرُف مرگ هستم؟ به کسی چه، جز جان کَش . قرار است به زودی عزم جمکران نماییم با منِ خود تنها و بی کس، با همه کس، دیشب شب عجیبی بود، مگر نه؟ چه می دانی خندان لبِ مست، شکل کلی متفاوت باید شد، تکرار و درجا زدن کار انسان های تیز هوش است، نه من، قلبم دارد می آید در جامه ی زیرینم، به زودی مرا زیارت خواهید کرد با خریتی خر تر