20080305

میم مثل مرض










امروز کسی بود که می گفت بنویس حرفه ای تر شاید روزی بزرگ شدی، در همایشی بگو مگویی بود بر چنته ی کهن سالان و بد شمردن جوانان، و اینکه چرا نسل حاضر را نسل مبتذل نامند، درسی بود میان ما، و من تسلیت گفتم، در میان منتظران مهدی، شهادت عدالت را جوانمردی را، ادبیات را شاید تسکین آن با لحظاتی باران و یا محسن نامجو خوب بود، خرمن من در شرف آتش بود با علی اصغر حرف زدیم چه مردی بود، چه جوانمردی بود، چه بزرگ مردی بود، شاید می دانست دردش، زیاد فهمش بود. کمی هم از قزل آلا گفت و بعدش هم کاج و منطق دیوانه یا بکر یا دبش یا دنج، شعر هم برای رُخ خوب بود خوب هست، و روح الله با اویش به همه جا رفتند به کافه مجنون، چه حالی کرده اند آن دو و من دور از تو ای وای، ای وای، ای وای، راستی گوشه چشمم آشغال پذیر شده