20080331

کسانی که می روند؛ می مانند

همین جوری پیش بره احتمالن این مُد به روستای شُمام میادُ شمام لباس های مارک دار بپوشین و تا اون کِشِ لباس زیرتون رُ نشون ندین که خیلی خارجیه بی خیال قضیه نمی شین! فداش برم که به زمونه باشه تیر برق هم پاچه هاش رُ می ده بالا تا میلگردهاش بیوفته بیرون، اتفاق بدی در حال اتفاق اُفتادن، مثلن دختر آل پاچینو کشته می شه و من می فهمم عاشق اون گریه ی دیوانه کننده ی پدر هستم، این عاقلانه نیست که هیچ، عادلانه هم نیست، خُب سطح دید ها به اینجا رسیده نمی شه کاریش کرد، آکیش خائن و بدبخت خواهد سوخت برای آبستن شدن از یک مقدونیه ای، از نرفتن با کیارش، مثل تو، و به قول آقا رضا مارمولک، تو نه تو اونی که فلان چیزه فلان رنگی پوشیده بله بله، شما. اندک اندک خواهیم دید، که ماه می تواند پُشت ابر بماند باد گلو هم بزند احیانن اگر نَزَد در آغوشش هم می گیریم و چند ضربه ی آرام به پشت و کتفِ او می زنیم، در این گیرُ دار، ابر سر سختانه ایستاده، و نگاهی به گشت نیروی انتظامی دارد، نمی گذارد ماهَکَش معلوم شَوَد، گشت نیروی انتظامی می آید، خانوم این وقته شب این جا چی می کنین؟ شاید به تمثیل از فیلم شب های روشن بگوییم او منتظر کسیست و اُستاد ادبیاتی روس او را نجات می دهد اما نه، می گوید، من تن فروش هستم، می خواین من رو ببرین؟ گفت نه ما فقط با کسایی که...! دختر می گه، کسایی که؟ می گن هیچی زیاد خیابونا امن نیست سریع یه نفر رو پیدا کن، و دختر در حالی که بغض کرده بود، عاشقش می آید می گوید، ببخش دیر اومدم، بابا باید می خوابید، امروز اخراج شد، بیمه براش رد نمی کردن تو این بیست و نُه سال. در اینجا می توانی به کتیبه های ایران هخامنش رجوع کنیم که مساعده و بستانکار را هم داشتند، علاوه بر بیمه. تازه اون موقع ماشین پلیس ها بنز یا پاجیرو نبود، یک آدم بود می گفت بانو، و آکیش بزغاله که نمادی برای زن هاست، سپندار را به کجا فرستاد نمی دانیم، و یونانی های فاسق و دروغگو، روزی خونریزی خواهند کرد از همه جا به خصوص... هیچی همان همه جا، شاید بگویم این حرف ها به چه درد می خورد؟ این ها برای درد نیست، همین طوری می گم، گِردی، اما روزی ما هم به جایی می رسیم که فیلمی از فاسق بوش در کنار سگی بگیریم که با هم رابطه های پنهانی دارد، زیاد نگران نباشیم؟ چی چی نگران نباشیم، ملت عقده ای شُدن برای دست شویی هم باید برن صف بکشن، خون هم بخوای اهدا کنی همینه ها، میخوای محبت کنی رای هم بدی همینه، برای به شهادت رسیدن هم همینه، اصلن ناف این انقلاب رو با شرکت در صف های پر شور دست شویی و خیلی چیز های دیگه بُریدن، ناگفته نماند، مَرد ها تنهایی اختیار کُنید و خاجه شدن هم بد نیست زن ها ریا کارند به این گوش کنید: زن، زشت و زیبا ... زن، فتنه و ریا ... زن، جادو می کند! طلسم جادوی زن، اشک اوست و گریه ی زن، آخرین حربه ی شکست مرد ... این رو با عجله نخونین و قصد توهین به زن ها مرد ها و عزیزان دو جنسی هم ندارم، البته اگر بهتان برخورد اصلن مهم نیست، چون من خودم هم احتمالن درصد بندی داشته باشم، قدری سگ قدری خر که شاید قدرش بیشتر باشد قدری دارکوب قدری مرد قدری زن قدری درخت بقیه ی قدری هایش خصوصیست، یه چیزی بگم بعد برم تن چیزم رو بذارم برای خواب، جان مادرتون درست فکر کنین این ها نوشتست، و اگر غلط فکر کردین به نظر محسن نامجو آه به ( یک کلمه ی چند حرفی ) دروغ گو نباشیم کلمات را ارزش نهیم، معانی را بپاییم باشد که روزی ما هم فهیم باشیم نه یک لاس زن، نه یک عقریه ی دروغگو و نه یک " تو". تمام فروشیها ( فروردین ) ماهتان رعنا باد
____________________________________________
*در حمام در زیر دوش چشم هایت را بمال، برای چه هبوط کرده ای؟
*در یزرگراه دستمان را برای کودکی افلیج تکان بده، او بخنند و آب دهانش شکوفه سازد درختان را
*به خاطره ها گوش کُن، اگر پنداشتی دروغ است، به پیش شمعی برو و دیدت را بسوزان
*تف به ذات لامپ، مهتاب را عشق است