20080325

تیتراژ

قسمت های قبل را، شاید با زور نوشتم مثل کارگردانی که فکر می کند شخص مورد نظرش رئیس جمهور می شود، برای او فیلم تبلیغاتی می سازد، چون فکر می کند او اگر شود نماینده مردم او به نان و نوایی می رسد، من هم از آزادی و عدالت نوشتم، شاید به هیچ چیز نرسم اما، وژدانم خوش مزه می شود، مثل آب نبات دهنی دختری که به زمین خورد و متوجه شکستن دنانش نشده و به آب نبات نگاه می کند که سالم است و خوشحال، عزیزانم که مهمان هستید و در شُرُف مرگ ببخشین شهادات، من همچو دندانم و شما آب نبات؛ البته هم شما می شکنید هم من، و من برای خودم ننوشتم این را، برای امامی نوشتم که شمشیرش دست حاکمان است، و به اسم آن حرف های چند حرفی می خورند