20080512

ژولیده

آنان که به سر در طلب کعبه دویدند
چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند . رفتند
رفتند در آن خانه که بینند خدا را
بسیار بجستند خدا را ندیدند
چون موتکف کعبه شدند از سر تکلیف . ناگاه
ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند
کِای خانه پرستان
کِای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ ؟
آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند
===========والا مقام مولوی===========
لابُد باید فکر کنیم که می خواهیم نمیریم
پس مواظب باشیم
پس درس بخوانیم
سیگار بکشیم
کار کنیم برای زن و بچه هامان
آری باید به دفاع از حقوق زن ها بپردازیم
فمینیسم بازی در بی آریم، عده آی بدبختی کنیم
یا متتظر منجی باشیم
سیگار برای سلامتی صرر دارد
تریاک تیمار است! مشروب نه اما
در پیاده رو ببینیم چند نفر خوش بختند
دختری که می خندد؟
مادری که بجه اش بزرگ می شود و او را بیرون می کند؟
یا پدری که فوق لیسانسِ خیانت دارد؟
آری زندگی کوتاه ست
کوتاه
لذت یعنی نفهمیدن گذران عمر
یعنی غرق شدن
یعنی نه خندیدن
نه باریدن
نه یک بار عاشق شدن
نه صد بار مردود شدن
زندگی همان خداست
پس به اوی دُژنام مدهیم
خودمان را در آینه ی حموم ببینیم
رنگ لاکمان را عوض کنیم
قهوه ای سوخته همیشه زیباست
یا هر رنگی منجمد تر از سپید

سزای ما عروسک های قدیمی ست
سزای ما تفنگ هایی چوبی ست
ما زندگی می خواهیم
به همان اندازه که دارکوبی می زند تُک
به اندازه ی کرمی بی تاب
به اندازه ی جسمی عریان و پر از هیمه
به اندازه ی روز میلادمان
به اندازه ی کودکی مان مشتاق
ما نمی دانیم
می پرسیدیم
چیست؟ چیست؟ چیست؟
حال اما در کدامین ویرانه خانه کردیم؟
سجاده ها را نسوزانیم اما بدانیم کجاییم و کجاییم
نه اینجا نه آن جا نه هر جایی که ندانیم کجاییم
دلمان لک زد برای ذره ای ایثار
مهربانی
فداکاری نه
ذره ای نان و پنیر
نانی از گندم عشق
پنیری که شیرش زاده ی گاویست که باز می گوید
ما
سخن کم
چوپان ها زیاد نمی توانند استفراغ کنند
گرگ ها به بوی آن حساس اند
ما هم که از هم نشینی بزُ ها
بُز دل
______________________________
*شعار نبود کلیشه ای شاید اما، به جان بود، تو جانی؟