20080519

یه خونه آجری که بیشتر نداره

گاهی دل آدم فقط برای خودش می سوزه، یعنی خودش را بد بخت ترین و مظلوم ترین کره ی خاکی و آبی می داند، عادی حرف زدن بهتره به قول آخر مرام نمی تونیم ادیبانه بنویسیم پس همین طوری بگیم مثل حرف هایی با راننده تاکسی یا حرف هایی که از قصد بلند بلند می زنیم تا همه بشنون! کم پیش می یاد خنده های کسی به دل بشینِ حتا، شکلات هم دیگر نه دوست داشتنیست نه آن قدر محجوب و سخت! یک موجود سخت ترکیب با شولای بلند، قربان آسمان رویم دست جمعی، بارون که میاد دود سیگار از پشت خونه ی رفیقمینا چه قد عجیب غریب میاد، روح خدا را که خدا داند که شد؟ اون آقاهه بودا که استپ هوایی بازی کردیم اومد دعوا امروز به حاجی گلایه کرد حاجی هم زیاد نتوپید به ما! ویش حالش بد نیست فقط خیلی نُنُر شده، من بگویم بی خیال او بگوید چه قدر تواند حقیر باشد، بهش گفتم حق نداری ... ای اُلاغ کم خرد، همون صبح زود را که کمی سرش به خاطر تیک تیک ساعت و نا شکری روح خدا و ساناز درد می آید، دست است