20080521

پیاده رو

هر روز می گه بابا مگه اون آقاهه تو تلویزیون نگفت الهی هیچ پدری شرمنده ی بچش نشه، پس چرا تو همش به من می گی شرمندتم؟ بابا ناراحت شدی؟ بابا من دوازده سالُ نیمَمه می فهمم، بهت می گم مثلن پول بده برم اُردو، اگه می بینی از سوم دبستان دارم می گم، فقط می خوام گفته باشم از همون دو سال اول فهمیدم، هیچ وقت نمی رم دوست داشتم یه بار بگی ندارم، مثل مرد، یعنی چی شرمندم؟ من یکی از دوستام دیالیزی، دو تا داداش دو قلو هم داره، البته اون پیش دوست مامانش زندگی می کنه، تو اینجا، این سه تارُ مامانه می بره دگتر باباش همه ی وسایل را جمع می کنه می ره، بابا ما اگه پول نداریم بد نیست که سالمیم، به خدا بگیم سلامتی هم نباشه پول باشه، ولی نا سلامتی و بیماری تو فقر افتضاح بابایی، بگما، ندیدی تلویزیون ازشون پرسیدن از این تالاسمی ها، بزرگترین مشکل تو زندگی چیه؟ یا بزرگترین بدبختی، گفتن این که: با مشکیت مشکلی داشته باشی. بابایی تو که می گفتی پول نداری، من جهیزیه نمی خوام، دیدم این فیلمارُ می دونم منم صیغه ی صابخونه می شم یا فرار می کنم می رم شهر بد بخت می شم، چه می دونم یا هزار تا مرض دیگه، بابا فکر می کردم پول نداری، خیلی نامردی، نمی خوام شرمنده باشی، اگه می بینی گریه نمی کنم به خاطر اینه که ما یه گروه داریم با دوستامون سیزده نفریم می شنیم بعد مدرسه سر کلاس مشکلاتمون را میگیم بدون رو در بایسی و همه گریه می کنیم و دعا، مثلن یکی از دوستام باباش بهش نگاه بد داره، همش بهش می گه بیا بریم حموم، دوستمم یه بار می خواسته با گوشکوب بزنه تو سرش، بابا چرا گریه می کنی؟ بابا