20080513

سه نفر تو راه داشتن هر هر می خندیدن به اُستادی که سینِش می زنه، اُستادی که سکته ی قلبی کرده، زنش را برای تحصیل می فرسته آلمان، زنش اون جا با رفیق مرد خیلی کارا می کنه، اون هیچی نمی گه، حتا وقتی زنش بر می گرده بهش نمی گه چرا، فقط یکم سکته می کنه، من داشتم نصفه فیلمنامه ای می نوشتم راجه به زیبایی و زشتی، و نمی دانم چرا هیچ کس به دنبال این ها نیست هنوز داستان قدیمیِ فقیر و گدا در فیلم ها اگر باشد هست یا هر دو متمول یا هر دو گدا، گدا، در ایران به طبقه ی زیر متوسط گفته می شود گدا، هیچ کس از عشقی در کلاس درس صحبت نمی کند مثلن بچه شلوغی که عاشق یه دختره خر خون بشه، یا بر عکس که اغلب هم همین طور دختر ها خیلی کم درس می خونن اغلب در حال گریه کردنن، شتر مرغی می دوید در خیابان منوچهری هزاران نفر به دنبال او بودند، پس از بیست دقیقه دیدم دیگه کسی دنبال اون نیست همه حمله کردن روی یه چیز سفید، تخمش اُفتاده بود، تخمش چنده مگه؟ شتر مرغ در بزرگراهی بیست طرفه رفت زیر نوزده ماشین، فقط ماشین شهرداری از روش رد نشد! بله این است دنیایی به وسعت جوراب مادر بزرگم که لاغر شده
و شعری گیج، و بی حرکت از تو
=======مقدمه را کشتم========
من قلیانی می خواهم
با طعم باران
شرابی ستاره گان
آتشناک و نه از تاک
من می خواهم هم خوابیِ ماه
گناهی با خورشید
سنگ سارانِ
نا بخشودنی

دوست دارم
ساقیِ تک تک درختان باشم
باغبان
خانه دار
با عاج فیل نِی بزن
مفیلی که هزار سال از مرگ عاشقانه اش
چوپانی را دوست دارم
من هر سحر گاه و هر غروب من هر زمان
در انتظارِ شبان

ای کاش تمام بچه های مدرسه اسب بودند
نجیب، اما چموش
گاهی اوقات هم سگ
کمی هم دولفین
دوست دارم تیزهوشان کم مدعا را

بچه های میز آخر
بچه های اخر صف
بچه های زاده ی اول مهر
بچه های غایبم را
گر برای دیدن معشوق مغرور باش
دیا که سیگار پشت سیگار
دوست دارم

من تمام آدمانی که پس از زنگ آخر
موتور هاشان گازیستُ رکاب دارد را
آنان که می نشینند تهُ سر کوی ها
من یکی شان که سه سال است به ماهش دوخته نگاه
نه کلامی نه دست خطی
او را می شناسم
و به اندازه ی هر چه گفتم دوست می دارم

من فقط آن چه را که انجام داده ام دوست می دارم
چون
آنچه را که دوست داشته ام انجام داده ام