20080507

به قول شاعر: بابا بی خیالش

___ ویش، خدا بزرگِ ___
الآن که دارم می نویسم باقالی آب پز دارم می خورم، هوا گرم شُد و بهت گفتم هوا خوبه اما خوب نبود، یعنی شب کلن خوبِ، می دونم دلت گرفته می دونم آبِ دماغت یا همون بینیت چه قدر دستمال کاغذیِ بیچاره را کُشته البته عشق تمام دستمال کاغذی ها اینه که برای اشک باشن نه برای عرق یا دماغ، ن با یکیشون حرف زدم گفت همه ی ماها همینُ می خوایم اشک یک ثروتِ، تو خودتم می دونی آدما وقتی گریه می کنن خوشگل ترن، تو هم همین طور، خُب یکم می خوام حرف بزنیم می دونم تو زود سرت درد می گیره، مردی هستی واسه خودت، دلت واسه چی گرفته؟ می دونم نمی خواد فحش بدی، تو آدم کمی نیستی البته هیچ کس کم نیست، حتا من هم زیاد کم نیستم، یکم کمم، حتا اونی که یه رابطه ی عاشقانه را تجربه می نامه و تعکید داره که من بهش گفتم حقیر اون هم آدم کمی نیست، گرچه من اصلن دیگر شاعران را دوست ندارم، حتا کسانی که بیشتر از سنشان می فهمند. گفتی حالِ دنیا را می کنن کسایی که هر روز با یه نفرن، وُژدان ندارن، می تونن با هرکی باشن، جوونی می کنن، بذار من اول یه جور دیگه به قضیه دامن بزنم، یکی هست که نمی دونه کیُ انتخاب کنه از هر کس از یه چیش خوشش می یاد، تازه شاید خیلی کار ها را هم دوست داشته باشه بکنه، اما الکی برای حرف مردم نکنه، شاید بره تو .. بذار به کسایی که همه فکر می کنن مقدسن چیزی نگیم بذار مقدس بمونن می دونم خیلی پاک تر ازونی هستی که قایمکی می ره، تو خوبیت شایدم بدیت اینه که رو هستی اگه ظاهرت برای خیلی ها زنندست باطنت هم همین طور برداشت می شه، البته این ربطی به حرفی که می خوام باهات بزنم نداره، باحالی نه اشکت دائمی نه خندت، خندتُ که نگو به قول خودت خنده به تو نیومده،اما اما اگه احیانن منتظری همه ی راه ها را ببینی بعد خود کشی کنی به نظر من اول خود کشی کن بعد همه ی راه ها را ببین گفتی تشویق کردن یه نفر به مرگ اونُ از مرگ دور می کنه، جمله ی بزرگی بود: بذار یکم راجع به چیزی که باعث شُد حالت اینجور بشه حرف بزنیم
اول بگم من دیگه مهم نیست هر کسی چیزی بگه تو این استفراغ یا نه من برای خودم می نویسم و دوست دارم دیگران هم بخونن، نظرات هیچ احدی آن قدر مهم نیست که بخوام روالُ عوض کنم، ویش مغرور بود، خیلی ها می خواستنشُ می خوانش، دعوا سر اینِ که من می گم زن مونث مظهر معشوقیت خداست، اگر هم عاشق بشه اول انتخاب شده، ویش می گه من دوست دارم انتخاب کننده باشم، خُب با صورت مستقیم به حرفام گوش بده.
توی دیوانه اگه بگی عاشقی اگر باشی که من قسم می خورم به همون موهای وز وزیت که عشق نست یک بُت پرستیست که برای دخترت تعریف می کنی وقتی یه همچین قضیه ای پیش اومدُ هر هر می خندین، اگه مردی مذکری بداند کسی صد در صد باهاش هست دیگه برای راضی نگه داشتنش وقت تلف نمی کنه، نیچه به نقل از زردتشت می گه زن دوست داره فرمان بُردار باشه وزن را برای باز نیرو گرفتن اوردیم، اما زن معصومیتی فطری دارد، شاید سن فحشا یا خیلی چیز خوریا رسیده به یازده دوازده سال اما، هنوز می دونی که به خودیِ خود دخترا از پسرا پاک ترن، تو دوران کودکی مسئله ای روانشخناختی هست به نام مستعار دکتر بازی، اگر دختری قبل این مواجه عشق بازی و نزدیی را از طریق فیلم خانواده یا هر چیزی دیده باشد هزاران بار راغب تر است از پسر برای این کار، اما اغلب پسر به خودیِ خود جذابیتی دارد برهنگی و ... تو در خیالت کسی را دوست داشتی گفتی مغرور چون نگفت تو را دوستت دارم، و بدون پسری که عاشق باشه و حتا شک هم داشته باشه می گه طاقت نیاره می گه، اون دختره که نمی گه می ترسه همه چی خراب شه رجوع کن به فیلم شب های روشن، دلت پُره می دونم خیلی کارارُ نکردی ولی بد سرت اومد، میگی همه ی این ها نفرین کسایی بود که می خواستنت، اما کسی که بخواد نفرین نمی کنه خیلی چیز ها نسبیست خودت هم می دونی پسر عادت ماهانه نداره دختر هم ختنه نداره، و خیلی تفاوت های دیگه؛ تو خوبی چون رو هستی اگه فحشی هم بلدی می گی، مثل خیلی ها نیستی که ظاهرن خوبن خیلی شعر و ورها می گن نماز می خونن یا خیلی پاکن سادن اما تویی که فکر می کنی خیلی خری باید بدونی خیلی گنجشکی البته خودت گفتی بی شعوری، تو به اون وابسته شدی نه به خاطر خودش می دونی که معیارات چی بود نه از من نپرس از خودت بپرس کلمه ی غرور را به گند کشیدین عشق را هم که سر دراز داره این نفرین هم ارزش داره این خودکشی این فرار هم ارزش داره اینقدر بیهوده خرجش نکنید، خُب ویش نمی دونم فکر می کردم خیلی چیزای باحالی می تونم بگم اینجا کسی نمی دونه منُ تو هم جنسیم، البته جنس را باید معنا کرد، به هر حال کسی که بعد یه رابطه می تونه با نفرات دیگری باشه هرگز مغرور نیست، فرو مایه ترین هاست، آدمای مغرور اغلب اگر بحث کمبود اعتماد به نفس را فاکتور بگیریم تنهان، یعنی یه جورایی بهترین کس را پیدا نمی کنن تو هم تا الآن خوب بودی، ولی با این انتخابت چیز کردی خودت که می دونی، آره همون. تو حیف بودی هم اشک هات بدون علت زیباترن هم حالتت عرفانی تره قفسه ی کتاب خونتُ به رخ من نکش، تو خوب بودی فردا دوستت از تبریز میاد چه گریه ای کنی تو تاریخ ثبت ی شه، البته گریه های تو زیاد هم باحال نیست چون پر رو می شی می پری مثل چیز به آدم، خُب خدا را شکر که هنوز اینقدر زلال هستی که بشه دوستت داشت که بشه برای آدم مهم باشی نه مثل پدر روحانی که می رن توبه می کنن و می گن پدر من این گناه کردم، تو خوبی چون بدی را خوب بلد نیستی، تو خیلی راه داری عزیز من، امیدوارم دفعه ی بعد بدانی که کسی که واقعن دوستش داری واقعن دوستت داره، مواظب باش این قضیه کش داره، باز هم میاد حرف هایی می زه که تو سهلی زلیخا را از یوسف جدا می کنه، می خواستم وسطش شعر بیارم از شیخ بهائی از حافظ نشد، بهت گفتم سهراب بخون، عرفان داره، واقعن خیلی امدوارم که مادر خوبی باشی برای آینده در این بحران آدم سالم، در این بحران کمبود ها، خیلی ها می دونن چی می گم، خیلی ها تو تنهایی دست می کشن رو بدنشون عقده هاشونُ بر طرف می کنن، خیلی ها توجیه هم دارن، خیلی ها کثافت تر از حرفاشونن اما آدم بد وجود نداره، آدم خوبه کم وجود داره، یه جورایی بدترین خوب دنیا اینجوری مثل اینکه بگیم جهنم وجود نداره، سطح پایین ترین بهشت وجود داره، فروغ هم شبیه توست، کله شق، گستاخ بازیگوش و مشتاق، مشتاق هر چیز که کسی نیست، امیدوارم زود زود به نتایجی برسی که بفهمی خیلی ها دوست دارن جای تو باشن، امیدوارم ارزش خودت دیگه پایین نیاری، اگه می خوای برای حرف ها زندگی کنی همون بهتر که بهت بگن خراب مسخرت کنن، همون بهتر که گریه کنی، تو فرهیخته و باهوش تر ازونی هستی که بخوای از سر خریت با کسی باشی نمی گم احساس چون برای تو چشم بود نه دل، برای تو دل بود نه عقل، عقل گویند عارفان از عاشق جداست اما، خودشونم می دونن اون عقلِ که زندگی را زیبا تر هم می کنه، نمی دونم چی بگم فقط بهت می گم هر موقع خواستی به کسی فحش بدی من هستم، اگرم نخواستی باز من هستم، اصلن این من کیست که من من می کند؟ زندگیت سخت تر هم می شه وقتی امتحاناتت شروع بشن از تنهایی فاصله بگیر، حموم کمتر برو، هوای ابری برو بیرون، به یاد گذشته پر نشاط باش مثل همون شعرت راجع به خاطرات. گابریل گارسیا ارکز می گه آن کس که ارزش اشک ها تو را دارد هرگز باعث اشک ریختن تو نمی شود البته اون منظورش اشکی از روی ندانم کاری ونامردیست نه از سر احساسی سراسر پاک، ویشِ مغرور و نازنین خیلی مونده بخوای یقه ی خدا را بگیری تیزی بذاری بیخ گلوش بگی اینِ خداییتِ. یکم بذار بگذره ببین چی میشه، ببین شاید خودت فهمیدی باید این اتفاق می اُفتاد تا به گند کشیده نشی تا هرزه نشی، سخن کم کنم، خوشال شدم از حرف زدن باهات گرچه تو راه، ماشین چپ کرد و من مُردم، اما این کاغذ تا ابد مثل اُلاغ بار می کشه، راستی دوازده اُردیبشهتُ بیشتر از خرداد دوست دارم، نمی دونم چرا شاید چون متولدین خرداد را اصلن دوست ندارم، به جز احسان جلیلوند، و به جز داداشم بابا بزرگم، دیگه؟ دامادمون، ولی نمی دونم چرا دوست نداشتم تو خردادی باشی، شایدم کلن تو برج سیزده هبوط کردی، به هر حال من برم، هوا آفتابیه ولی باز بهتر از جای سقف داره