20080509

-ُ -

نمی دونم ولی به صورت شایانی اعصابم خورد هست، به تو چه؟ این نوشته ی آخری خودخواهانه بود؟ نبود بود؟ اصلن بود که چی؟ اصلن نبود هم که که چی؟ پر رو کلام عجیبیست اولین بار اُستاد زبانی گفت آقای کاتبی بهم گفت خفه شو احمق با صدای طولانی و تو دماغی من هم کاری کردم که دیگه باهام کاری نداشت خداییش کار بدی نکردم اذیت آزار هم نبود، آره دل شکستن آسون بعضی ها باید فقط شب زیر پتو باهاشون بری تا بفهمی چه جور آدمین بعضی هارم نفهمی بیترن، بعضی ها نماز می خونن، بعضی ها اقامه می کنن بعضی ها، حرف بد نزنیم نمی دونم به کی دارم فحش می دم، ولی می خوام بگم نمی شه می ترسم اشتباه گرفته بشه به همین دلیل نمی گم، اما همون کلام دو حرفی که روی حرف اول ضمه هست، تو ذاتت، به قول یارو به روح اعتقاد داری؟ پس تو روحت. قانون جنگل برای دخترای ضعیف یعنی صورت عادی می میره، قوی یعنی زیبا می مونه، اغلب قوی ها خراب می شن، کم می شه مثل ویش بمونن یا مثل صبح زود، یا مثل یکی از دوستان گراش یا مثل کسی که دیروز کنکور کارشناسی ارشد داشت، یا مثل دیگه کی مونده؟ آهان مثل خانوم ماهه یا دانا بمان، خیلی کمه، یه جورایی نیست، سگ کی باشن، می گن بریم دانشگاه دعا کنین عوض نشیم، نمی شه از هزلیات سعدی اینجا آورد البته دیشب معتادی را دیدم که خیلی به دلم نشست اینقدر که بگویم چه معتاد خوشگلی، عرفان بحثی ندارد با زیبایی و خراب آلوده گی، تنها کلماتی مثل ساده به کثافت کشیده شد، انسان ها نجس تر از آن هستند که بخواهند به خوک بد نامی کنند، رجوع کنید به فیلم حرفه ای با بازیِ "ژان رنو" بله این گونست، آدمی که نمی تواند خودی را نگه دارد، پسته می خورد که می گوید فلان و فلان، اما به آن خدای بالا اینقدر آدم خوب می شناسم که این به گردوهامان هم نباشد، اُستاد ادبیات در سال های تحصیل می گفت از نماد استفاده کن، از همین حرف ها، گفتم چشم، کم کم می فهمم چرا نظامی خسروپرویز یا خیلی ها ازین کلمات استفاده می کردند همان قضیه ی کدویِ مولانا یا بالا بلندیِ سعدی، مهم نیست گورِ وقت ما که تلف شد، حیف این همه وقت، حیف گریه هایی که به گند کشیده شد، البته اینجا گریه مخاطب بود نه قاری