20080524

اَحوالاتیِ ما

این قدر شده سخت تنفس که دمم
بازدمم ندهد سهل
چه کنم یا نکنم؟
در عجبِ آدینه ام
هر روز، آدینه شده
همچو ظهرش که هوا سخت بی مایه شده
پِیِ تسخیره دلم به کجا چنگ زنم؟
که نه صورت مانده
که به سیرت مانده
و به فردا بیمارمُ مستأصل
چونی شود این چونم؟
چانم به خدا چونم غافل شدم از حالم
لرزد و کند لَق لَق
من مانمُ یک دریا
شوریده و کوکب را
مسخر بکند یارم گوید
که تو دیوانه
هر روز افسرده
در عیش زمینی ها
ولله که تو را بُرده
من در به در فردا ماندم که ز در آیم
گویم به تو ای جانم
پرواز می خواهم
من دوست ندارم این
من دوست دارم آن
ای وای ازین بربط
ای وای از این حیلت