20080514

دو پُک برگ اعلا و خشک

من امروز مثل اون دفعه هایی که دو تا عاشق به هم نگاه می کنن دلم ریخت، دلم یه جوری شُد امروز به خاطر زجه های یک زن عاشق که داشتن شوهر شرورش را که همه فکر می کردند بده شکنجه می دادن ودر میدان اصلی شهر تازیانه می زدن، من اوروز مثل اولین باریکه همچو فرهاد تنها صدایش را شنیدم دلم لرزید، و به اعجاز موسیقی بیش از پیش اطمینان پیدا کردم، من امروز پس از کور شدن یکی از چشمان به مرد شرور به عشق ایمان آوردم، من امروز هیچ شعری نمی توانم بخوانم دندان هایم را باید تمیز کنم، باید لایق خوردت غذایی که خدایی آفریده که چون اویی آفریده را داشته باشم، دلم لرزید مثل اولین بار که فکر کردم ... حیف حیف که او پر روست، کلن شعور ندارد، چه کسی این چنین با دلدار سخن می گوید؟ نه دلدار نیست یک چیزی ست در مایه های رنگ صورتی، یا نهال آلبالو، اون بی جنبه است، مثل همه، زن بی حال شد هنگامی که گریه می کرد، زن زیبا بود، زن، هزاران بار زن، لباسات وقتی پاره هستن و مندرس، وقتی صورتت عرق کرده از جنب و جوش، وقتی پاک می مونی از هر مزخرفی بیشتر دوست دارم شکنجه بشه اون معشوق شرورت، با توام زن، همین الۀان یه رعد و برق زد نه تو ایران تو تمام جهان نه فقط تو کره زمنف، کره خری با واهی هم رنگ موهای تو به دنیا اومد، تو نمی فهمی بازون اومد یه جوریم مثل بچه گیام دوست دارم شیر خوردن بچه هارُ از سینه ی زن ها ببینم البته بزرگ تر شم خودم می تونم شیر بدم، دارن اعدام می کنن، زنشُ بردن با آبولانس ای کاش اونم بمیره مثل پایان شکسپیری ها ________________________
*مشاهده شود gangs of newyork به کارگردانی مارتین اسکورسیزی