20080412

اُلاغ

دوباره بايد بريم سر كار مي خواستم از خيلي وقت پيش يه نقد از مرد هزار چهره بنويسم ننوشتم، امروز خيلي ها را ديدم در صف بانك يه نفر صورتش به جرعت مي گم نصف بيشترش نبود، يك زن كه جوراب قرمز داشت، بعد يه مرد كه به ژاهاي سژيد دخترا نگاه مي كرد و آب دهنش را قورت مي داد، يكم دلك درد مياد، بعد يكمم مي خوام بنويسم، بعد به تو چه اصلن مگه زور نمي خوام بيام خونه ي سالمندا!1 اُلاغ