20080416

در جستجوی چون خودی

اومدم از نوشته های رو کاغذ هون درخت یه چیز بنویسم، دیدیم هه چی غمناک، گفتیم نگیم، نصف ملت کنکور دارن، خودمونم کم مرض و درد نداریم، دارم دنبال عکس دلقک می گردم، چه قدر کم طرفدار شده، این موجد، این بُزرگ، این ما، امروز ناراحت کردم، یه نفرُ دیروز هم ناراحت کردم، خدا کنه دیگه فرئا کسی رُ ناراحت نکنم، طبیعتمون شاید مریض، شایدم نه، موسیقی: اُمیدم را مگیر از من خدایا خدایا، دِلِ تنگ مرا نشکن خدایا، خدایا، من دور از آشیانم ... ماندم جدا زِ یاران ... از حریر دلم رفته رنگ هوس، درد خود به که گویم در درون قفس ... می زنم فریاد، هرجه باداباد وای از این طوفان وای از این بیدآد خدا کنه، وُجود این کار رُ داشته باشیم یعنی اینی که در درونم عزمش هست، یه عالمِ آدمُ شاد، کنیم رچه می دونم بیش از همه به خودم کمک می کنه، دارم تموم می شم، دارم تَه می کشم، دارم می شم مثل صدای آخر ساندیس، جالب هست، ولی یگانه نیست، الکی فکر می کنم یه کی از کاشی های حومم، به دیوانگی کسی که میاد ان تو با خودش حرف می زنه، زیباترین آدم جهان، مون ترین، پاک ترین، آدم ترین، خوبخت ترین ... همش رو هم می شه، گُلِ سنگم