20080420

سین عین دال یا: سعدی

بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی
هر کس قلمی رفته​ست بر وی به سرانجامی
فردا که خلایق را دیوان جزا باشد
هر کس عملی دارد من گوش به انعامی
ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی
سروی به لب جویی گویند چه خوش باشد
آنان که ندیدستند سروی به لب بامی
روزی تن من بینی قربان سر کویش
وین عید نمی​باشد الا به هر ایامی
ای در دل ریش من مهرت چو روان در تن
آخر ز دعاگویی یاد آر به دشنامی
باشد که تو خود روزی از ما خبری پرسی
ور نه که برد هیهات از ما به تو پیغامی
گر چه شب مشتاقان تاریک بود اما
نومید نباید بود از روشنی بامی
سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان رو گر می​طلبی کامی
_________________________
بزرگان را بزرگ پنداشتن غلط است
بزرگان را به پا داشتن غلط است
بزرگان را به یاد آوردنط است
ایشانیان از کُهن در خاطره ها مانده اند
نه به واسطه ی مجسمه های پوشالی
نه به واسطه ی کتاب های درسی
و نه به واسطه ی بی رحمی، و قرض ورزی
او محتاج مجالس نخواهد بود
او برای کسی بود که تا ابد هست
کسی که برای کسی باشد که تا ابد هست
خود تا ابد هست
چه دلده اش باشد
چه دلگیرش
یک بوسه ی ناب ز سر انگشت قلبُ فکرُ رندیت
سعدی