20080603
ابر ها خوش حالند
خوشحال از وصالِ دوست
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
داد رس نیست که در هجر رخش داد کشم
سالها می گذرد، حادثه ها می آید
انتظار فرج از نیمه ی خرداد کشم
می تونن تنگ نظر ها بگن نه اینُ بعد فوت گفتند ولی خیر همون موقع گفتند، نمب دونم چرا الا رغم نفرتم از قوه ی مجریه و هرچی حزب مزخرف اصلاح طلبُ دوم خردادُ همین خدمت گزاران ملت یا حزب رئیس جمهور چی بود رایحه ی خدمت خدمتگزاران دولت، از همین مزخرفات، اصولگراشم بگو جبهه ی خط امامُ حالا بزن بالا مجاهدین خلق، جمهوری خواهُ دموکرات، هیلاری کلینتون گرفته یا سناتور اوباما برای دموکرات ها، ببین راه درستُ انتخاب کردن اصلن سخت نیست، یعنی مثلن برای نخبه ها سخت نیست، اغلب انجام دادنف با عوام زاده هایی مثل من وشماست، مقننه کم پیش میاد ایراد داشته باشه، داره ها مثل تو هزار تا بیست سی تا، حالا اگه اون به وژدان شما آسیب می رسونه وبا روح شما نا سازگار نیست به گردوهای قناریِ همسایمون، با نظام مخالفت کردن بد نیست، اصلن قزل آلا بودن هیچ وقت بد نیست، سیاست هم بد نیست، می خوام فحش بدم نمی شه، دلم درد میاد، به اُمید اینکه سال دیگه یه رئیس جمهورِ مامان مثل شهید رجایی، به امید اینکه پشت رهبر کشورُ خالی نکنیم هر جا می شینیم زِرِ مفت نزنیم، و به گونه ای دهنِ منُ باز می کنین، ایران سیصد هزار تا نه یک میلیارد تن فروش دارهف فقط تو ایرانِ؟ مادر تو هم می ره می ده؟ وارد مسائل فقهی نمی شیم خداوند معیشتی فرموده، نمی دونم چرا امروز خیلی استعداد فحش دادنم زیاد شده، اونجوری نیگا نکن که هیچی تو مغز پوکت نیست فقط مثل خر راه می ری تو دنیا نه می دونی چی به چیه، حالا برو آهنگ دانلود کُن، چه می دونم شلوارک قزمر بخر، که ... چی بگم؟ همچین رو صندلی می شینه داره می اُفته اما باید حتمن بین ران هایش معلوم باشه برای حضار، کلن هر کسیُ می بینی باید چیزی بذاره تو جیبش الکی که نیست، باسن داره، هیچ کسی نداره ها فقط اون داره؟ کی؟ به توچه برو یکم تو آبشخور آب بخور نجابت اسبُ یاد بگیر فقط جفت گیریت به کلاغ بره نخواستم زیاد عاشقانش کنم بگم طاووس، برای گنجشک ها هم اغلب برای کسانی که به خوردن لوبیا ارادت دارند خوبهف خلاصه تسلیت می گم فوت امام ره این عارف، این رند، این رهبر کبیر، باشد که اگر مزخرف بگویم یا یک دو حرفی که باز هم وسطش ضمه دارد، با کاسه ی توالت محشور شویم، پایان
فوتِ امام راحل
بر تمام
مسلمانان
ایران پرستان
خردمندان
و زئوس ها تسلیت باد
20080602
ابر ها بو می دهند
20080601
هو لا لا
کنارِ رهبران
رو به هر موعظه
در قصرِ واتیکان
تَهِ ایستگاه، هو لا لا
در فرودگاه، هو لا لا
در آسانسور، هو لا لا
سَرِ چار راه، هو لا لا
بغلم کُن
بغلم کُن
وسطِ جریمه
سرِ هَر امتحان
آخرِ خطِ شب
مَعبَدِ شاعران
پایِ دیوار، هو لا لا
سَرِ بازار، هو لا لا
نُکِ تَپه، هو لا لا
زیرِ رگبار، هو لا لا
بغلم کُن
بغلم کُن
بهترین جایِ جهان
فُرصتِ آغوشِ تو
مثلِ یک در پُشتِ سر، خوش صدا در بسته شُد
روز کو کو، هو لا لا
شب بی ماه، هو لا لا
تَهِ موزه، هو لا لا
در وَرزشگاه، هو لا لا
بغلم کُن
بغلم کُن
بغلم کن
بغلم کن
بغلم کن
بغلم کن
به رَسمِ مرغِ دریایی
پُر از پَرِ تماشایی
به سوزِ سازِ تنهایی
درین سیلابی زیبایی
برقص
برقص
برقص
به پیچُ تابِ یک پیچک
به شکلِ آخرین میخک
به یادِ شمعی در رگبار
دو سایه در هم بر دیوار
برقص
برقص
برقص
برقص
برقص
برقص
بغلم کن
برقص
برقص
برقص
بغلم کن
برقص
برقص
برقص
بغلم کن
برقص
برقص
برقص
بغلم کن
برقص
برقص
برقص
بغلم کن
* شهیار قنبری
_________________________
خُب منم می بینم، نمی گم نیست، مثلن این مطلبُ از مجله ی فردوسی شماره ی شصتُ چار صفحه ی هشت با سر مقاله ی آواز بلند دلفین ها
وقتی دخترک خبرنگار خود را به خاتمی رساند و با صدای بلند نظر رئیس جمهور را راجه به جایزه ی صلح شیرین عبادی پرسید، زمانی که خبرنگار جوان با خبری کوچک دیوار های تبلیغ مجلس ساده زیست را فرو ریخت؛ تولد یک روزنامه نگار بزرگ به راحتی قابل حدس بود. مسیح علی نژاد این بار با یادداشت کوتاهش در روزنامه ی اعتماد ملی جریان ساز شُد. مقایسه ی دلفین هایی که برای لقمه ای غذا حاظر به خواندن آواز می شوند با مردمی که در سفر های اُستانی رئیس جمهور به امید دریافت کمکی خود را با هر مشقتی به او می رسانند ونامه یی به او می دهند، آن قدر تأثیر گذار شد که خبر گذاری فارس را مجبور به حمله ی شدیدی به این روزنامه نگار :: دوم خردادی و اصلاح طلب و روزنامه های زنجیره ای :: کرد
کروبی مُدیر مسوول روزنامه ی اعتماد ملی شخصا با ارسال یدداشتی برای ایسنا :: به شدت :: عذر خواهی کرد و قول تدارک نظارت جدی تری را برای مطالبه روزنامه داد
در آواز دلفین ها آمده بود: :: ... به خالق کنسرت های غم انگیزی که در آن، جمعیتی گرسنه گی شان را آواز می خوانند و جمعیتی دیگر سرمست و دلخوش به این همراهی های از سر نیاز ببالند و نامش را بگذارند استقبال پر شور مردمی، غافل از آن که این سمفونب گرسنگی و گردن کجی و گریه است که به رقص و آوازی تلخ شباهت دارد. چه بسا در تنهایی اشک های خود آقای رئیس جمهور را هم جاری کند، چرا که راز دُلفین های گرسنه را تنها کسی می داند که خود مسبب به وجود آمدن نیاز و احتیاج آن ها است ... :: ؟
___رو مسیح علی نژاد می تونین کلیک کنین با استفاده از فیلتر شکن____
اول بگم اون علامت سوال بالا الکیه چون لازم بود همین طوری، یک نفر دیگم مثل شاملو میاد خیلی رندانه و تیز هوشانه و سیاست مدارانه شعر در این بُن بست را می سُراید، اما به این نحو بیان کردن به دور از قتوت و معرفت است، نه این که نباشد خُب مثلن بگویدد ذر کنار مطلبی که این زیر هست همان که اعداد و ارقام دارد، این همه انسان هست که میهن پرست باشند، دیروز یکی از گل های باغچه ی خداوند پرسید تو ایرانی هستی یا مسلمان یعنی کدام مهم تر است اگر می خواستم فلسفه ای جواب بدم می گفتم ایران ولی واقعن دیدم زیبایی و زندگی مرز ندارد، مهم هست اما از ارزش ها بیشتر؟ خیر ابدن، درست که مثلن در بغداد نمی توان زندگی کرد اما می توان عاشقانه مُرد، به هر حال ترانه ای هم که گذاشتم در ابتدای پست ربطی نداشت فقط حس کردم حالُ هوای شما را هم می کند عوض البته بگم خودم هم از گزینه ی پایین از هستم و ساده گو، خوب یا بدش به فهم هر کس
________________________
اين مشخصات چه کشوري است : 20ميليون فقير، 7 ميليون بيكار، 4 ميليون معتاد، 300 هزار زن تن فروش ؛ 14 ميليون بيمار روانى ، 600 هزار كودك كارگر ، يك و نيم ميليون محروم از تحصيل ،8 ميليون بيسواد ، 180 هزار نابغه فرارى با 30 تريليون و400 ميليارد تومان خسارت ناشى از فرارمغز ها ، 450 هزار تصادف در سال ، 40 هزار بيمار ايدزي، سن بزهکاري زير 10 سال ، کف سني فحشا 14 سال ، و کف سني اعتياد 13 سال و... اينجا ايران توست عزيزم
20080531
یکی بود، اونم رفت

20080530
ای جان
20080529
قدم زنون
لعنت به بی تابی دست
بخواب گربه

20080528
نقاشِ روان
هم بد باشد سزای بد کرداری
با اینکه خداوند کریم است و رحیم
گندم ندهد بار چو جو می کاری
____________________
عالی جناب مولانا
خُب آدم ها به اندازه ی درکشون از دنیا زیست کنند، من به اندازه ی یک سنجاب شَل، کسی دیگر که شَل است به اندازه ی ببری مهربان اما خانواده دوست؟ می دود، این ها از منطق نشعت می گیره یا از دل، ما که بی هبریم، فقط می دونیم سکوت خیلی داره عزیز می شه، الآن شما رو این اسم آقاهه فشار بیارین آقای دکتر شیری رنگ درد هایت البته زیاد پیگیر رابطه باهاشن نیستم، که دوست دارم چون خودی کوچک شود نه چون ایشانی اذیت، فقط گذاشتم که به اندازه ی کافی از زندگی لذت ببرین، خُب قرار نبود راجع به کسی تبلیغ کنم، اما خُب به خاطره همین یک فرد مجبور شدیم مثل باران بر کویر در استفراغ به دنیا بی آوریم البته آفریده ی آفریده ی خداست، ما چه شدیم؟ یک انسان عاشق خود یا انسان برده زاد، ای کاش هوا فقط یکم یه کوچولو سخت تر می رسید تا بفهمیم موسا نوح رضا ( ع ) هم قحطی دشاتن قحطی انسانیت یا هر چیز دیگه ای مثل پودر ماشین لباس شویی، راتس خیلی هوس کردم مثل اون زمون ها شعر های اعتصامی بخونم، مثل اون موقع ها که مادربزرگم سواد داشت پدر بزرگم زنده بود، مادر هم تغییرین کرده فقط موهاش سپید شده
20080527
آسمون حالت خوبه؟

20080526
اِی فلان
عِزّت اَندر عُزلَت آمد، اِی فلان
دیدی اشتباه کردی، خاک تو اون سرت بریزن، البته دارم شوخی می کنم چون خاک خیلی گرون شده! حیف نیست بخواد بریزه رو سر تو، چته بابا چرا چُمباتمه زدی؟ خبریِ عاشق شُدی؟ عاشق بودی، بد تر شدی، یه تکونی بده، برو بیرون، یکم دوان داون حرکت کُن، از هین بیست دقیقه ی دیگه شروع کُن به خود زیستن، اونجور که حال می کنی، زیست کن، به قول رودکی سمرقندی شاد زی نه بابا این مصرع واس این نبود، جان داداش هوا بد جور گرفتستا، این دل ما هم که کلن دایوِرتِ رو گریه، امروز نمی دونم خوبه یا بد، ولی خدا به خیر کنِ هر روزمونُ، ای بابا، پاشُ یه هنگِ توپ بذار، نمی خواد سنتی بذاری حالاف داریوش ماریوشم نذار، نه حالا کی گُفت اَندی، یه اُمیدی، یه ممد اصفهانی، اگه تیریپت رپ، یاسی هیچ کسی، فیفتی سنتی، اگه تیریپت هنری کلاسیک خرجی نه موزارت بذار نه باخ نه هیچ کس دیگه این ها واس خدا نواختن وردار دیوید برن گوش کن، بازم اگه پایه نبودی خواستی عرفانی بشی از تو اینترنت سوره ی شمس با صدای عبد الباسط، اگه املاش غلط بود ببخشین، همینِ سواد ما، راستی، دیدین ماهُ چه خوشگل شده، اِنگار نه اِنگار دلش گرفته اصلن تو صورتش معلوم نیست، خیلی می خوامش، ولی یکم سخت نگیر می تونی قزل آلا باشی بر خلاف جریان شنا کُنی، اگه اهل نماز نیستی، یکم شبا به آسمون نگاه کُن فقط تو اون موبیال بی صاحابت یه اهنگ دِبش بنداز، ما رفتیم گرمه، عصری هم مُکافاتی داریم، بزن به سلامتیِ رگبار
20080525
بازمانده ی بم
20080524
اَحوالاتیِ ما
بازدمم ندهد سهل
چه کنم یا نکنم؟
در عجبِ آدینه ام
هر روز، آدینه شده
همچو ظهرش که هوا سخت بی مایه شده
پِیِ تسخیره دلم به کجا چنگ زنم؟
که نه صورت مانده
که به سیرت مانده
و به فردا بیمارمُ مستأصل
چونی شود این چونم؟
چانم به خدا چونم غافل شدم از حالم
همینی که بود
20080523
قرن دورازدهُ سیزده
پای تا سر، پی تسخیر سراپای منی
من همان روز که چشمان تو دیدم گفتم
که ز مژگان سیه فتنه ی فردای منی
______________________
فروغی بسطامی
20080522
send to all
dar ghiyame yek dasto nim eshgh dar safaye seda 4nagoshte nime ke be zire boshkeye naft rafte va nime digarash dar damane shoma voul mikorad. far an hengam shomaii ke tanha mitavanid be sedaye sokoute sibzamini del khosh bashin bedanid sib zamini ham del darad misouzad. jelezzo welez mikonad khodetan ra eslah konid ba tigh ya har chize digari mouhaye zaede noghate hasase badanetan ra bezanid shayad ingoune kasi movazeb bashad 4 angoshtash be zire boshkehaye naft naravad va ba 4 angoshte rast dar damane shoma woul bekhorad. rasti man asheghe shoma boudam an hengam ke saram ra gozashtand joloye tanabi dayereii. goftand ba 4 angsohte salem dar damane un che kar mikardi bebinam be deoune negah ham mitavani damane oura biyabi. mibini? man hezar sal migozarad az nadidanam ama hanouz damane tora ke shayad shalvare jin shode ya shalvaraki khal khali ya shorti bedoune labe hes mikonam. to hich 4 angoshte man ra hes mikoni?
خون تو شیشه
20080521
پیاده رو

20080520
20080519
تسلیت/ فاطمه ی مطهر
تیم وسط پارک ملت قلیون کشیدیم، آقا پلیسه گرفتمون گفت چند سالتونه ... از این حرفا که بالاخره ولمون کرد، اون موقع که شاعر شدم، و اولین بار داغ شدم، برگشیتنا یکی از بچه ها سیگار را کشید و خودش را به نعشه بازی زد، پلیس اومد داشت می رفت من فرار کردمف پیاده می رفتم و دست و پام می لرزید داداش کوچیکم باهامون بود، گرفته باشنش حاجی چیزی نمی گه فقط شاید سکته را برای بار سوم رد نکنه، اولین بار اوو جا بود که ازش خواستم کمکم کنه، باورم نمی شد سوار موتور بودن داشتن به من فحش های رکیک می دادن، بعد اون به حاجی گفتم من سیگار می کشم، گفت تا هیژده سالگی نکش، اگه نکشی بعدشم نمی کشی، من نکشیدم اما ... دو سال سه سال بعد بود، رفتم با دوستام بقیع، زن ها گریه می کردن، به کسی تا حالا نگفتم ولی دو تا صبح جا موندم از به ها و فقط یک صبح رسیدم به بقیع، خیلی خوب بود، من عاشق شده بودم شاید، البته اون خودش عاشق بوداف منم ازین عاشق بی خودی ها نه، از این عاشق متوسط ها، من می نوشتم از لیلی مجنون عالم، از وقتی که داشتن عزیزش را می بردنُ نفرین می کنه ستونای مسجد می لرزه و عزیزش می گه یه لحظه صبر کنین، فاطمه جانم، عزیز دلم نفرین نکن، بی خیال اشک نمی خوام در بیاد، امشب خوب، می ریم تپه ی نور الشهدا، یه مناجاتی بخونیم، البته من تو اون دنیا می خوام فرار کنم حتا اگه اونجا هم مثل اینجا خلخالی نامی باشه و اعدام پشمی کنه مهم نیست من می رم می بینم این فاطمه کیه که جلوی یه نا بینا هم محجوب و نجیب، این کیه که علی عاشقشه محمد عاشقشه حسین و حسن، حاجی بابای احسان جلیلوند، مامان روح خدا، صبح زود، و ویش را نمی دونم اون فقط تسبیحات حضرت فاطمه زیاد می ره، به هر حال، فطمه ی زهرا، می دونم الآن جو گیرم باز این ایام تموم شه باز همون -ُ -ی می شم که بودم اما، کمک کن، به برکت نازیت، الهی که مهدی بی آید قبرت بیابد، و ما هم بیاییم

یه خونه آجری که بیشتر نداره
20080517
لیلای من، کجا می بری؟
لیلای من کجا می بری
با بردن لیلای من
جان و دل مرا می بری
ای ساربان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
در بستنِ پیمان ما
تنها گواه ما شد خدا
تا این جهان، بر پا بود
این عشق ما بماند بجا
ای ساربان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
تمامی دینم، به دنیای فانی
شراره عشقی، که شد زندگانی
به یاد یاری، خوشا قطره اشکی
به سوز عشقی، خوشا زندگانی
همیشه خدایا، محبت دلها
به دلها بماند، بسان دل ما
که لیلی و مجنون فسانه شود
حکایت ما جاودانه شود
تو اکنون زعشقم گریزانی
غمم را ز چشمم نمی خوانی
ازاین غم چو حالم نمی دانی
پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگم را ببین و برو
چو طوفان سختی ز شاخه غم
گل هستی ام را بچین و برو
که هستم من آن تک درختی
که در پای طوفان نشسته
همه شاخه های وجودش
زخشم طبیعت شکسته
ای ساربان، ای کاروان
لیلای من کجا می بری
با بردن لیلای من
جان و دل مرا می بری
ای ساربان کجا می روی
لیلای من چرا می بری
_______________________________
*ای ساربان: پروردگار محسن نامجو
===============================
**خُب روح خدا این پشت نشسته الان داره گریه می کنه، خُب
من دیگه باهاش راجع به خودش حرف نمی زنم
گفت طرفداری ساناز هم بکنم مهم نیست
منم دیگه هیچی نمی گم که
من خودم دلم هی می تنگه هی شُل می کنه
خُب همه دلشون واسه خودشوم می سوزه
منم دلم برای هممون
به قول دیشب: خدا دیگه بس نیست؟

20080516
امروز خاطره می شود؟



فشار آورید
باشد که این عشاق بمانند نه چون ما
20080515
اینِ منِ بد
20080514
دو پُک برگ اعلا و خشک
*مشاهده شود gangs of newyork به کارگردانی مارتین اسکورسیزی

20080513
علو؛ خانوم
و شعری گیج، و بی حرکت از تو
=======مقدمه را کشتم========
من قلیانی می خواهم
با طعم باران
شرابی ستاره گان
آتشناک و نه از تاک
من می خواهم هم خوابیِ ماه
گناهی با خورشید
سنگ سارانِ
نا بخشودنی
دوست دارم
ساقیِ تک تک درختان باشم
باغبان
خانه دار
با عاج فیل نِی بزن
مفیلی که هزار سال از مرگ عاشقانه اش
چوپانی را دوست دارم
من هر سحر گاه و هر غروب من هر زمان
در انتظارِ شبان
ای کاش تمام بچه های مدرسه اسب بودند
نجیب، اما چموش
گاهی اوقات هم سگ
کمی هم دولفین
دوست دارم تیزهوشان کم مدعا را
بچه های میز آخر
بچه های اخر صف
بچه های زاده ی اول مهر
بچه های غایبم را
گر برای دیدن معشوق مغرور باش
دیا که سیگار پشت سیگار
دوست دارم
من تمام آدمانی که پس از زنگ آخر
موتور هاشان گازیستُ رکاب دارد را
آنان که می نشینند تهُ سر کوی ها
من یکی شان که سه سال است به ماهش دوخته نگاه
نه کلامی نه دست خطی
او را می شناسم
و به اندازه ی هر چه گفتم دوست می دارم
من فقط آن چه را که انجام داده ام دوست می دارم
چون
آنچه را که دوست داشته ام انجام داده ام
20080512
ژولیده
چون عاقبت الامر به مقصود رسیدند . رفتند
رفتند در آن خانه که بینند خدا را
بسیار بجستند خدا را ندیدند
چون موتکف کعبه شدند از سر تکلیف . ناگاه
ناگاه خطابی هم از آن خانه شنیدند
کِای خانه پرستان
کِای خانه پرستان چه پرستید گل و سنگ ؟
آن خانه پرستید که پاکان طلبیدند
===========والا مقام مولوی===========
لابُد باید فکر کنیم که می خواهیم نمیریم
پس مواظب باشیم
پس درس بخوانیم
سیگار بکشیم
کار کنیم برای زن و بچه هامان
آری باید به دفاع از حقوق زن ها بپردازیم
فمینیسم بازی در بی آریم، عده آی بدبختی کنیم
یا متتظر منجی باشیم
سیگار برای سلامتی صرر دارد
تریاک تیمار است! مشروب نه اما
در پیاده رو ببینیم چند نفر خوش بختند
دختری که می خندد؟
مادری که بجه اش بزرگ می شود و او را بیرون می کند؟
یا پدری که فوق لیسانسِ خیانت دارد؟
آری زندگی کوتاه ست
کوتاه
لذت یعنی نفهمیدن گذران عمر
یعنی غرق شدن
یعنی نه خندیدن
نه باریدن
نه یک بار عاشق شدن
نه صد بار مردود شدن
زندگی همان خداست
پس به اوی دُژنام مدهیم
خودمان را در آینه ی حموم ببینیم
رنگ لاکمان را عوض کنیم
قهوه ای سوخته همیشه زیباست
یا هر رنگی منجمد تر از سپید
سزای ما تفنگ هایی چوبی ست
ما زندگی می خواهیم
به همان اندازه که دارکوبی می زند تُک
به اندازه ی کرمی بی تاب
به اندازه ی جسمی عریان و پر از هیمه
به اندازه ی روز میلادمان
به اندازه ی کودکی مان مشتاق
ما نمی دانیم
می پرسیدیم
چیست؟ چیست؟ چیست؟
حال اما در کدامین ویرانه خانه کردیم؟
سجاده ها را نسوزانیم اما بدانیم کجاییم و کجاییم
نه اینجا نه آن جا نه هر جایی که ندانیم کجاییم
دلمان لک زد برای ذره ای ایثار
مهربانی
فداکاری نه
ذره ای نان و پنیر
نانی از گندم عشق
پنیری که شیرش زاده ی گاویست که باز می گوید
ما
سخن کم
چوپان ها زیاد نمی توانند استفراغ کنند
گرگ ها به بوی آن حساس اند
ما هم که از هم نشینی بزُ ها
بُز دل
______________________________
*شعار نبود کلیشه ای شاید اما، به جان بود، تو جانی؟
20080511
20080510
متساوی الاَعمال
وقتی حواسَت نیست زیبا ترینی
وقتی حواسَت هست؛ فقط زیبایی
البته من در اولین گوش ها: حواست هست را هوا سرد است شنیدم، اما بعد ها با تذگری از کسی که نمی دانم زنده هست یا نه یافتمش، قدیم ها در تمشک می نوشتیم به علت دیو زده گی کُشتیمش، الآن که می نویسم در حال خوردن سیب زمینی سُرخ کرده ی مادر هستم، با آن سُس دان دان ها یا هوان هزار جزیره، بد نیست بهتر از بادمجان پر از دانه است، بگذریم در دریا هیچ حسودی نست، معشوق را به هم بفرما نمی دهند اما، آزادند که هر زمان خواستند بروند، در تلویزین شبکه ی چهار نزدیک اذان برنامه ای بود که مادرم در حال گوش دادنش بود راجع به مرد های امروز که بیشتر در صدا وسیما باب می کند که زنی دوم و یا بیستُ دوم اختیار کنند، مادر زنگ زد پدر گفت: ناهار بیا خونه. فیلم نبود که بدانم پدرم چه می گوید اما جالب بود، این زن ها این همه انسان مثل من، این همه انسان مثل ما چگونه در دل خدا جای پیدا کرد و شد اشرف مخلوقات، اشرف کلمه ای دل ریزانه است، به هر حال ما که نفهمیدیم چه گفتیم اما عطار دوره ی پنج جلدی به تصحیح و مقدمه ی دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی انتشارات سخن را نگیرید، ضرری بس زیاد کرده اید، اُستاد فوق العاده زیبا گفته اند، همه چیز را، حیف رفقا درگیر زاویه ای سیصد و شصت درجه اند قافل از این که هر روز در دست به آب می بینیدش قافل از آن که نه احتیاج به نت دارد نه احتیاج به مرامی فروخته شده، یا دروغی تکذیب شده و آخرین یا؛ بسیار مهم هست یاد بگیریم که همه مثل هم نیستند گاهی کسی که به قول بیژن مرنضوی : کنارِ فقرِ گل بانوی ایثار / که می فروشه تنش رُ تیکه تیکه / ... / به من چه کوچه باغ شعرِ سهراب کسانی که دروغ می گویند کسانی که حتا کمبودی دارند بد نیستند بیمار اند مثل خودِ من یا خودِ تو، کسی که معتاد است، کسی که آلوده به چیزی چون همه چیز است، کسی که خود فراموش ست، حتا آن خیانت کار نامرد، او هم کمترین خوب دنیاست، بدنیم از نگاه دیگری ببینیم، شِمر را نفرین کنیم اما حق نداریم بگوییم من اگر بودم، من اگر بودم، تو اگر بودی در عاشورا دنبال چهره ای یوسف وار می گشتی، که ابروهایش را تَتُ مرده باشد، تو دنبال معرفت نبودی، تو حتا اینقدر معرفت نداشتی که حسین را زجر دهی تا نامت در مظلومیت حسین جایی باز کند، تو این قدر کم بودی که، خود را می فروختی به غلام یزید تو حق نداری حرفی بزنی فقط می توانی بگویی خدا را شکر من نبودم، داستان منصور حلاج و شبلی ست، عجب داستانی بس آموزنده و بس فرو آورنده است، ننگ باد منتظر را / این حزین را
20080509
-ُ -

الهي ضربه مغزي شي
20080507
به قول شاعر: بابا بی خیالش
الآن که دارم می نویسم باقالی آب پز دارم می خورم، هوا گرم شُد و بهت گفتم هوا خوبه اما خوب نبود، یعنی شب کلن خوبِ، می دونم دلت گرفته می دونم آبِ دماغت یا همون بینیت چه قدر دستمال کاغذیِ بیچاره را کُشته البته عشق تمام دستمال کاغذی ها اینه که برای اشک باشن نه برای عرق یا دماغ، ن با یکیشون حرف زدم گفت همه ی ماها همینُ می خوایم اشک یک ثروتِ، تو خودتم می دونی آدما وقتی گریه می کنن خوشگل ترن، تو هم همین طور، خُب یکم می خوام حرف بزنیم می دونم تو زود سرت درد می گیره، مردی هستی واسه خودت، دلت واسه چی گرفته؟ می دونم نمی خواد فحش بدی، تو آدم کمی نیستی البته هیچ کس کم نیست، حتا من هم زیاد کم نیستم، یکم کمم، حتا اونی که یه رابطه ی عاشقانه را تجربه می نامه و تعکید داره که من بهش گفتم حقیر اون هم آدم کمی نیست، گرچه من اصلن دیگر شاعران را دوست ندارم، حتا کسانی که بیشتر از سنشان می فهمند. گفتی حالِ دنیا را می کنن کسایی که هر روز با یه نفرن، وُژدان ندارن، می تونن با هرکی باشن، جوونی می کنن، بذار من اول یه جور دیگه به قضیه دامن بزنم، یکی هست که نمی دونه کیُ انتخاب کنه از هر کس از یه چیش خوشش می یاد، تازه شاید خیلی کار ها را هم دوست داشته باشه بکنه، اما الکی برای حرف مردم نکنه، شاید بره تو .. بذار به کسایی که همه فکر می کنن مقدسن چیزی نگیم بذار مقدس بمونن می دونم خیلی پاک تر ازونی هستی که قایمکی می ره، تو خوبیت شایدم بدیت اینه که رو هستی اگه ظاهرت برای خیلی ها زنندست باطنت هم همین طور برداشت می شه، البته این ربطی به حرفی که می خوام باهات بزنم نداره، باحالی نه اشکت دائمی نه خندت، خندتُ که نگو به قول خودت خنده به تو نیومده،اما اما اگه احیانن منتظری همه ی راه ها را ببینی بعد خود کشی کنی به نظر من اول خود کشی کن بعد همه ی راه ها را ببین گفتی تشویق کردن یه نفر به مرگ اونُ از مرگ دور می کنه، جمله ی بزرگی بود: بذار یکم راجع به چیزی که باعث شُد حالت اینجور بشه حرف بزنیم
اول بگم من دیگه مهم نیست هر کسی چیزی بگه تو این استفراغ یا نه من برای خودم می نویسم و دوست دارم دیگران هم بخونن، نظرات هیچ احدی آن قدر مهم نیست که بخوام روالُ عوض کنم، ویش مغرور بود، خیلی ها می خواستنشُ می خوانش، دعوا سر اینِ که من می گم زن مونث مظهر معشوقیت خداست، اگر هم عاشق بشه اول انتخاب شده، ویش می گه من دوست دارم انتخاب کننده باشم، خُب با صورت مستقیم به حرفام گوش بده.
توی دیوانه اگه بگی عاشقی اگر باشی که من قسم می خورم به همون موهای وز وزیت که عشق نست یک بُت پرستیست که برای دخترت تعریف می کنی وقتی یه همچین قضیه ای پیش اومدُ هر هر می خندین، اگه مردی مذکری بداند کسی صد در صد باهاش هست دیگه برای راضی نگه داشتنش وقت تلف نمی کنه، نیچه به نقل از زردتشت می گه زن دوست داره فرمان بُردار باشه وزن را برای باز نیرو گرفتن اوردیم، اما زن معصومیتی فطری دارد، شاید سن فحشا یا خیلی چیز خوریا رسیده به یازده دوازده سال اما، هنوز می دونی که به خودیِ خود دخترا از پسرا پاک ترن، تو دوران کودکی مسئله ای روانشخناختی هست به نام مستعار دکتر بازی، اگر دختری قبل این مواجه عشق بازی و نزدیی را از طریق فیلم خانواده یا هر چیزی دیده باشد هزاران بار راغب تر است از پسر برای این کار، اما اغلب پسر به خودیِ خود جذابیتی دارد برهنگی و ... تو در خیالت کسی را دوست داشتی گفتی مغرور چون نگفت تو را دوستت دارم، و بدون پسری که عاشق باشه و حتا شک هم داشته باشه می گه طاقت نیاره می گه، اون دختره که نمی گه می ترسه همه چی خراب شه رجوع کن به فیلم شب های روشن، دلت پُره می دونم خیلی کارارُ نکردی ولی بد سرت اومد، میگی همه ی این ها نفرین کسایی بود که می خواستنت، اما کسی که بخواد نفرین نمی کنه خیلی چیز ها نسبیست خودت هم می دونی پسر عادت ماهانه نداره دختر هم ختنه نداره، و خیلی تفاوت های دیگه؛ تو خوبی چون رو هستی اگه فحشی هم بلدی می گی، مثل خیلی ها نیستی که ظاهرن خوبن خیلی شعر و ورها می گن نماز می خونن یا خیلی پاکن سادن اما تویی که فکر می کنی خیلی خری باید بدونی خیلی گنجشکی البته خودت گفتی بی شعوری، تو به اون وابسته شدی نه به خاطر خودش می دونی که معیارات چی بود نه از من نپرس از خودت بپرس کلمه ی غرور را به گند کشیدین عشق را هم که سر دراز داره این نفرین هم ارزش داره این خودکشی این فرار هم ارزش داره اینقدر بیهوده خرجش نکنید، خُب ویش نمی دونم فکر می کردم خیلی چیزای باحالی می تونم بگم اینجا کسی نمی دونه منُ تو هم جنسیم، البته جنس را باید معنا کرد، به هر حال کسی که بعد یه رابطه می تونه با نفرات دیگری باشه هرگز مغرور نیست، فرو مایه ترین هاست، آدمای مغرور اغلب اگر بحث کمبود اعتماد به نفس را فاکتور بگیریم تنهان، یعنی یه جورایی بهترین کس را پیدا نمی کنن تو هم تا الآن خوب بودی، ولی با این انتخابت چیز کردی خودت که می دونی، آره همون. تو حیف بودی هم اشک هات بدون علت زیباترن هم حالتت عرفانی تره قفسه ی کتاب خونتُ به رخ من نکش، تو خوب بودی فردا دوستت از تبریز میاد چه گریه ای کنی تو تاریخ ثبت ی شه، البته گریه های تو زیاد هم باحال نیست چون پر رو می شی می پری مثل چیز به آدم، خُب خدا را شکر که هنوز اینقدر زلال هستی که بشه دوستت داشت که بشه برای آدم مهم باشی نه مثل پدر روحانی که می رن توبه می کنن و می گن پدر من این گناه کردم، تو خوبی چون بدی را خوب بلد نیستی، تو خیلی راه داری عزیز من، امیدوارم دفعه ی بعد بدانی که کسی که واقعن دوستش داری واقعن دوستت داره، مواظب باش این قضیه کش داره، باز هم میاد حرف هایی می زه که تو سهلی زلیخا را از یوسف جدا می کنه، می خواستم وسطش شعر بیارم از شیخ بهائی از حافظ نشد، بهت گفتم سهراب بخون، عرفان داره، واقعن خیلی امدوارم که مادر خوبی باشی برای آینده در این بحران آدم سالم، در این بحران کمبود ها، خیلی ها می دونن چی می گم، خیلی ها تو تنهایی دست می کشن رو بدنشون عقده هاشونُ بر طرف می کنن، خیلی ها توجیه هم دارن، خیلی ها کثافت تر از حرفاشونن اما آدم بد وجود نداره، آدم خوبه کم وجود داره، یه جورایی بدترین خوب دنیا اینجوری مثل اینکه بگیم جهنم وجود نداره، سطح پایین ترین بهشت وجود داره، فروغ هم شبیه توست، کله شق، گستاخ بازیگوش و مشتاق، مشتاق هر چیز که کسی نیست، امیدوارم زود زود به نتایجی برسی که بفهمی خیلی ها دوست دارن جای تو باشن، امیدوارم ارزش خودت دیگه پایین نیاری، اگه می خوای برای حرف ها زندگی کنی همون بهتر که بهت بگن خراب مسخرت کنن، همون بهتر که گریه کنی، تو فرهیخته و باهوش تر ازونی هستی که بخوای از سر خریت با کسی باشی نمی گم احساس چون برای تو چشم بود نه دل، برای تو دل بود نه عقل، عقل گویند عارفان از عاشق جداست اما، خودشونم می دونن اون عقلِ که زندگی را زیبا تر هم می کنه، نمی دونم چی بگم فقط بهت می گم هر موقع خواستی به کسی فحش بدی من هستم، اگرم نخواستی باز من هستم، اصلن این من کیست که من من می کند؟ زندگیت سخت تر هم می شه وقتی امتحاناتت شروع بشن از تنهایی فاصله بگیر، حموم کمتر برو، هوای ابری برو بیرون، به یاد گذشته پر نشاط باش مثل همون شعرت راجع به خاطرات. گابریل گارسیا ارکز می گه آن کس که ارزش اشک ها تو را دارد هرگز باعث اشک ریختن تو نمی شود البته اون منظورش اشکی از روی ندانم کاری ونامردیست نه از سر احساسی سراسر پاک، ویشِ مغرور و نازنین خیلی مونده بخوای یقه ی خدا را بگیری تیزی بذاری بیخ گلوش بگی اینِ خداییتِ. یکم بذار بگذره ببین چی میشه، ببین شاید خودت فهمیدی باید این اتفاق می اُفتاد تا به گند کشیده نشی تا هرزه نشی، سخن کم کنم، خوشال شدم از حرف زدن باهات گرچه تو راه، ماشین چپ کرد و من مُردم، اما این کاغذ تا ابد مثل اُلاغ بار می کشه، راستی دوازده اُردیبشهتُ بیشتر از خرداد دوست دارم، نمی دونم چرا شاید چون متولدین خرداد را اصلن دوست ندارم، به جز احسان جلیلوند، و به جز داداشم بابا بزرگم، دیگه؟ دامادمون، ولی نمی دونم چرا دوست نداشتم تو خردادی باشی، شایدم کلن تو برج سیزده هبوط کردی، به هر حال من برم، هوا آفتابیه ولی باز بهتر از جای سقف داره

حجمِ وهم
20080506
اگر پایه ای

20080504
حاج اِبرام
هنوز زنده است پدرم؟
عاشق مرام است پدرم
مرده ی مرام است پدرم؟
به هر حال آمد تا بدانیم که از شهوت یا عشقش هبوط کردیم
یا به قول شاعری چکانده شدیم در شیاری، مهم این ها نیست حال که شدیم اینجا، خوب زیست کنیم، خوش خرم، صد البت اگر این مرگ بر های جامعه بگذارد، راستی امروز جواب نامه های خودم را دادم، آدرس پستی ام را اشتباهن به دریا داده بودم، دریا دیوانه، دریا نمک دون، دریا عجب دلم برات تنگِ دریا می گما، یکی از دوستان آن جا عاشق شده، کسی که شبیه خودش بود، و حال پشیمان است، می گویند مبتلاست؟ راستی جنگل زرد شُد برایش سایه ی چشم بخر، اگر ندارد من دارم، باز هم راستی هوای سه چهار سال پیش را دارم، یا همین پارسال همین موقع، وقتی هنوز به دنیا نیامده بودم! دات، منتها الیه بی مرامی بود که عکس نیومد به اینجا، بی خیال شب خوش
اِستُپ هوایی
_____________________یک_______________
شایعه را شنیدی؟-
دولت از زردشت بابت تعریفش از دولت شکایت کرده است؟-
شایعه نیست از زردشتیان غرامت می خواهند+
* چنین گفت زرتُشت-فریدریش نیچه-ترجمه:داریوش آشوری-درباره ی بُتِ نو-ص:شصت و یک-سه
_____________________دو________________
شایعه را شنیدی؟-
دولت می خواهد بابتِ عملکردش استعفا دهد؟-
فقط شایعه ست+
همین قدر عجیب که گویی سنی و شیعه برادرند+
_____________________سه________________
شایع را شنیدی؟-
دولت می خواهد اَمین مردُم باشد؟-
کُفر نگو+
_____________________چار________________
شایعه را شنیدی؟-
دولت اعدام را ممنوع و نمونه ی استکبار اعلام کرد؟-
شایعه نیست؛ شکنجه دستُ بالش بازتر
دانشجویان مفقود تر+
سیاسی ها مفلوک تر+
____________________پنج________________
شایعه را شنیدی؟-
تمام حُکَمای میهن، اجاره نشینند؟-
خانه های خودشان را هم قبول ندارند+
____________________شیش_______________
شایعه را شنیدی؟-
دولت می خواهد برای دُلفبن ها، خانه هایی مقاوم در برارِ-
طوفان های روحی و جسمی بنا کند-
تا دگر خود کُشی نکنند-
شنیده ام+
اما اخبار گفت: هفت دلفین از خنده منفجر شدند+
____________________هفت_______________
شایعه را شنیدی؟-
دولت کسانی را که صورت بدون نقصش را کِدِر کند، گیر می آورد-
ما بقیش را نمی دانم-
شنیده ام+
آقا صبر کن لباسامُ بردارم، کجا می برین مارُ؟+
اعدام کنین شهید شیم بریم بابا+
_____________________________________
* مقدمه ی حافظ به روانِِ احمد شاملو
**برای باز کردن قفس برای گرفتن مقدمه از قفس باز است استفاده کنیم
20080503
کافه ای در بهشت
___________________________________
*معخذ اصلی: چل چراغ س: ششم ش:دویستُ نودُ یک ص: چهلُ یک
**با اظهارات مشکوک پیشخدمت کافه

20080502
آمپول
20080501
دُلار؛ پَر

*عجیب دلم هوای خودمُ کرده، عجیب دلم هوای اُلاغ کرده
20080430
جلو مغازه حسن
__________________
*دیشَب یکی از دوستان تعریف کرد
20080429
چار گاه

20080427
ابر شلوار پوش
بر بستر مغزهای وارفته
خوابش
نوکران پروار را می ماند
بر بستر آلوده
باید برانگیزم جل خونین دلم را
باید بخندم به ریشها
باید
عنق و وقیح
ریشخند کنم
باید بخندم آنقدر
تا دل گیرد آرام
بر جان من نه هیچ تار موی سفید است
نه هیچ مهر پیرانه
من
زیبایم
بیست و دوساله
تندر صدایم
می درد
گوش دنیا پس می خرامم
ای شما
ظریف الظرفا
که عشق را
با کمانچه می خواهید
ای شما
خشن الخشنا
که عشق را
با طبل و تپانچه می خواهید
سوگند
حتی یک نفرتان
نمی تواند
پوستش راچون من
شیار اندازد
تا نماند بر آن
جز
رد در ردِ لب و لب
گوش کنید
در آنج
ادر تالار
زنی هست
از انجمن فرشته های آسمان
می گیرد دستمزد
کتان تنش نازک است و برازنده
می بینیدش
ورق می زند لبهایش را
گفتی کدبانویی
کتاب آشپزی
اگر بخواهید
تن هار می کنم
همانند آسمان
رنگ در رنگ
اگر می خواهید
حتی از نرم نرمتر می شوم
من به گلبازار باور ندارم
چه بسیار فخر فروخته اند به من
مردان و زنان
مردانی
کهنه تر از هر مریضخانه
زنانی
فرسوده تر از هر ضرب المثل
________________________
* ولادیمیر مایاکوفسکی
* ترجمه: م. کاشیگر
____________________________________
زیاد مساعد نیست این حال، دلم خواب می خواهد قدر، دل فیل
دلم آب می خواهد قدر دل ماهی
دلم عشق می خواهد قدر دل حضرت حافظ
دلم می گیرد از دل انسان
از اول اون فحشِ بودی
یادش به خیر، چه طوری نیگات می کردم، یادش بخیر چه طوری نیگات می کردم؟ چه طوری نیگان می کردم؟ من نمی دونم چیُ نیگا می کردم اما می دونم ادو می شدم وقتی بودی، البته دو سه بار بیشتر ندیدمت! دو سه بار بیشتر ندیدمت؟ دیدما! راست می گی ندیدم، آره خداییش جادو می شدم، به خاطر تو نبود، یعنی اصلن به تو ربطی نداره یه دمایی از پشت جسمت میاد، که حتا اگه سی شب زیر پتو باشی هم به این دما نمی رسی، منظورم اینِ که به تو ربطی نداره یه چیز منطقی نیست، یه چیزه که از آسمان اومده شاید، شایدم از بسیست هزار فرسنگ زیر زمینف نه بابا چی می خوام خرت کنم! عجب آدمی هستیا! تو اول بگو کی بهت گفته؟ جانِ مادرت بگو! عجب دیگه خُب این که به درد نمی خوره، یه آدم مثل تو بفهمه کل کره زمین می فهمه، خُب می خوام ببینم آدما چی می کنن بعد این اتفاق، می شه، می گن تا دو سه روز اول اگه پیدات نکنن آزاده، غلط کرده، من چه کمبودی دارم؟ فقط قول بده، از بقیه دیر تر به گند کشیده بشی، هیچ کس نیست که خراب نشه، اینس قسم می خورم، ببین بهت گیر می دن اگه بدونن آخرین نفری که ملاقات کردم تو بودی، قربانت، راستی امروز خیلی خوشگل شده بودی، کجا میای دوباره؟ نه بابا چی بوست کنم اآن می ریم می گن بیا در واپسین لحظه ها هم که هوس بازیُ صبر کن بیا، چه بد مزه بود، چی زده به صورتت؟ اَه اَه، چیه اینا می گم چه قدر صورتت صاف، من اون کارُ کنم تو گریه می کنی؟ راست بگو، یکم؟ همینشم خوبه، دیوونه عمته، من دیگه باید برم، فقط یه نامه نوشتم برای اونی که می دونی، یه جوری بهش بگو بره از زیر تیر چراغ برق ور داره، تو ناراحتی دارم می رم؟ با من بودی مرغ؟ الهی تو هم زود بیای بریم، می گن اون جا آدمای زیر پونزده سالُ می برن بهشت چون به بلوغ نرسیدیم، ولی شما ها نُه سالگی، من نقشمُ کشیدم، میام با روح تو رُ می ترسونم بعدش تو احتمالن بمیری، اگرم نمُردی به چند تا از بچه هایی که اونجا دوست شدم می گم بیان، با هم، بعد تو طبیعی می میری، میای می ریم عشقُ حال، این جا نه بابات هست که بخواد بگه شما دیگه بزرگ شدین بهتر مواظب باشین، نه دیگه مادر من هست که بگه، پسرم پاش برُ خواهرتُ ببر حموم، پس خبر از من، من ازین فحش بدم میاد تو دختری نباید بگی، بگو اُسکل، همون طوری که نقاشیشُ کشیده بودم، رو من یه درخت سیب در میاد، دیگه برو، می گم برو، برو دیگه، کجا تو هم می خوای بیای، ازون موقع که جوابت نه بود، نترس عین من زیاد، به خدا به خاطر تو نیست فقط می خوام ببینم چه قدر دوستم دارن، بعد مرگم چی می کنن، تو نمی ری؟ به جهنم من می رم
________________________________________
می گن تا وقتی به خاک سپرده نشی روحت آزاد، نمی دونم، اما باحاله از درُ دیوار
رد بشی خیلی کارا می شه کرد، می شه مثلن ... ولش کن، این نوشته ی یکی از
دوستام بود که اول دبیرستان بودیم، مُرد. دختره، بهم گفت برو نوشته را بر دار
20080426
قشنگ نبود
موهایت را بافتی باز
خدا مگر بی کارست
موهای تو را بشکافد؟

* به کسی نگینا... نه خیر می دونم می گین، هیچی
لیلا
عصر ها لحظه ی اذان لیلا
سعی کن قضا نگردد عشق
دیر اگر شد ولی بخوان لیلا
چشم هایم پر از مناجاتست
از خدایان باستان لیلا
اقتدا کُن به حضرتِ آتش
تا بسوزم در این میان لیلا
آسمان را شبی تماشا کُن
پایِ گُل هایِ ارغوان لیلا
چادری از ستاره ها سر کن
پر بکش سوی کهکشان لیلا
جستجو کن ستاره ی من را
دخترِ خوبِ آسمان لیلا
سال ها رویِ بام چشمانم
منتظر بوده ام هر آن لیلا
گفت و گو با ستاره ها کردم
تا بگیرم از او نشان لیلا
شامگاهان دلم چه می گیرد
از تمام ستارگان لیلا
باز امشب تبِ جنون دارند
واژه ها بر سرِ زبان لیلا
می کشد تا کجا به دنبالش
سیلِ غم های بی کران لیلا
باز امشب ستاره باران است
واژگون می شود جهان لیلا
آی لیلای آسمان گردم
آسمان را بده تکان لیلا
بعد بر بالِ ابر ها بنشین
گریه کن از غمِ زمان لیلا
مثل رودی به سمت دریا ها
بی گمان می شوی روان لیلا
می پرد پلکِ چشمِ شب شاید
وحشت اُفتاده در نهان لیلا
فصلِ کوچیدنِ پرستو هاست
می رسد ناگهان خزان لیلا
عمرِ بی اعتبارِ ما را آه
می برد هودجِ' زمان لیلا
مثلِ تصویرِ بیتِ زیبایی
تا ابد یادِ من بمان لیلا
______________________
' هودَج: ( در این جا ) دستگاه، به وسیله ی
'' رضا رضی پور
''' فردوسی؛ ماه نامه ی فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و ادبی
ش: شصتُ دو و سه (ویژه نوروز هشتادُ هفت) ص: صد و هفتده